پایه ششمحل تمرین ششم نگارش

جواب تمرین نگارش ششم-درس پانزدهم:میوه ی هنر

نگارش ششم صفحه90

1-با توجه به متن شعر،برای هریک از نشانه ها،واژه های مناسب بنویسید.

صـ ص:قصّه-صدا-حاصل

قـ ق:قصّه-دهقان

هـ ـهـ ـه ه:تیشه-هیزم شکن-دهقان-مه-ناکرده-بیهوده-میوه-هنر

عـ ـعـ ـع ع:شعله-عمل

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

صفحه91

2-واژه های زیر را از متن درس بیابید و بنویسید. 

واژه ی پنج حرفی که حرف چهارم آن«گ» باشد. آتشگر

واژه ی شش حرفی که حرف اوّل آن«س» باشد. سپیدار

واژه ی پنج حرفی که حرف چهارم آن«ت» باشد. آهسته

واژه ی چهار حرفی که حرف دوم آن«ذ» باشد. گذرد

3-کدام یک از جمله های زیر شبه جمله هستند؟ دریغ

4-مخفف واژه های زیر را بنویسید.

پارسال:پار

دیروز:دی

گاه:گه

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

صفحه92

1-داستان شعر را به نثر ساده بنویسید. 

روزی روزگاری در باغی بزرگ و سرسبز،درخت سپیداری از شدّت رنج و ناراحتی افسوس می خورد و گله می کرد.او با خود می گفت:«از شدّت ضربات تیشه ی هیزم شکن و ارّه ی نجّار به ستوه آمده ام و تمام شاخ و برگ ها و ریشه ام از بین رفته است و دیگر نایی برای نفس کشیدن ندارم.»تبر که صحبت ها و گله ی درخت را می شنید به او نزدیک شد و به آرامی در گوشش گفت:« تو حقّ اعتراضی نداری.به این دلیل که هم اکنون که فصل محصول و میوه و برداشت آن است،هیچ ثمره و میوه ای نداری.»

صبح روز بعد هیزم شکن دوباره به باغ امد و با تیشه ی خود به جان سپیدار افتاد و او را تکه تکه کرد تا به عنوان هیزم تکه هایش را به فروش برساند.هیزم شکن تا دیرهنگام مشغول تیشه زدن به سپیدار بود به گونه ای که آخر سر کوهی از هیزم از سپیدار بوجود آمد.کشاورز تکه های سپیدار را که اکنون به هیزم تبدیل شده بودند،داخل تنور انداخت و بوسیله ی آن آتشی شعله ور ایچاد کرد.

در این هنگام سپیدار بار دیگر زبان به گله گشود و گفت:«افسوس که تبدیل به هیزم شدم و تمام وجودم در آتش بدبختی در حال سوزش است.»

شعله ی آتش با خنده ای از روی تمسخر به او گفت:«از دست چه کسی گله می کنی؟ این عذاب و رنج نتیجه ی بی ثمر بودن توست.شاخه ی درختی که فقط بلند شود و حاصلی نداشته باشد در نهایت گرفتار آتش می شود.»

2-سرنوشت درختی را که امروز تبدیل به میز و نیمکت شده،از زبان خودش در پنج سطر بنویسید. 

یادش بخیر.من هم روزی مثل تمام این درختان سرسبز و شاداب که هر روز در تصاویر و در دنیای واقعی می بینید،بودم.برای خود شکوه و عظمتی داشتم و در جنگلی بزرگ،همراه با دیگر دوستانم در کنار رودی پر آب،زندگی خوب و خوشی را سپری می کردم.هر روز می گفتیم و می خندیدیم.هیچوقت فکر نمی کردیم روزی برسد که از هم جدا شویم و دیگر هیچوقت یکدیگر را نبینیم.امّا همه چیز از آن روز شوم شروع شد.صبح زود تعدادی فرد قوی هیکل با ماشین های بزرگ و عجیب و غریب،ارّه و تبر به دست به جنگل آمدند.یکی یکی به جان من و دوستانم افتادند و تا در توان داشتند بر ما تیشه و تبر زدند.بعد از اینکه ما را تکّه تکّه کردند،تکّه هایمان را بوسیله ی همان ماشین های غول پیکر به انبار بردند.روز بعد از آنجا به کارگاه منتقل شدیم و در نهایت با تحمّل عذابی شدید به این میز و نیمکت هایی تبدیل شدیم که هم اکنون در مدرسه و پارک و… روی آن می نشینید.من از شما دوستان عزیزم فقط یک خواهش دارم؛لطفا شما مثل آن مردان تبر به دست،ظالم و سنگدل نباشید و با لطافت با ما برخورد کنید.

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

صفحه93

1-داستان«درخت علم»را بازسازی کنید.

در زمان های قدیم گفته شده بود که درختی عجیب در هندوستان وجود دارد که هر کس از میوه ی آن بخورد،هرگز پیر نمی شود.یکی از پادشاهان بزرگ دنیا،فرد قابل اعتمادی را برای تحقیق درباره ی آن درخت روانه ی هند کرد.فرستاده ی پادشاه پس از جست و جوی فراوان،سرانجام دریافت که مقصود از آن درخت عجیب و غریب همان علم است که با فراگرفتن آن حیات حقیقی نصیب انسان می شود.

2-شعر«شیر خدا»را به نثر ساده بنویسید. 

امام علی آن بزرگ قوم عرب و شیر خدا با تاریکی شب دوستیِ دیرینه ای داشته است.امام علی در دل تاریکی شب با خدا راز و نیاز می کرد به همین دلیل شب از رازهای میان او و خداوند باخبر است و همچنین عشق علی به خدا را که همچون چشمه در وجودش می جوشید را،دیده است.مسجد کوفه هنوز هم از عشق علی نسبت به خدا که موجب می شد تا طلوع خورشید مشغول مناجات با خدا باشد،حیران و سرگشته است.امام علی کسی است که در تاریکی شب به عنوان فرد ناشناس به خانه ی یتیمان می رفت و برای آن ها شام می برد.او همان پهلوانی است که حاضر شد به جای پیامبر در بستر ایشان بخوابد و این خطر بزرگ را به جان بخرد.علی همان کسی است که در آن صبحگاه عجیب حلقه ی در دست به دامانش شد تا او را از رفتن منصرف کند.ای علی همه ی عارفان و خداپرستان از بزرگی و ولایت تو سرگشته و حیرانند.ای علی جان همه ی مردم عالم فدای تو باد.

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

صفحه94

3-دریافت خود را از ضرب المثل«مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد»،در یک بند بنویسید.

ذات انسان به گونه ای است که اگر یک بار از مسئله ای ضربه بخورد و آسیب ببیند تا آخر عمر از آن مورد ترس دارد و در مواجهه با آن احتیاط می کند.از آنجا که انسان به گونه ای خلق شده که همواره سعی در دفع خطرات احتمالی دارد؛بنابراین وقتی یک بار از موردی لطمه بخورد همواره نسبت به آن دارای یک حس واهمه است و می کوشد از تکرار آن به شکل های مختف جلوگیری کند درست مثل فردی که توسط مار گزیده شده است،این فرد با دیدن هر وسیله دراز و مارپیچی شکلی یاد آن صحنه می افتد و ضمن ترس جانب احتیاط را رعایت می کند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
error: Content is protected !!