پایه نهمحل تمرین نهم فارسی

جواب تمرین فارسی نهم-فصل آزاد،درس پنجم:درس آزاد

فارسی نهم ، صفحه ی ۳۲

شماره ی ۹ ماندگار

در آن زمان دوچرخه داشتم و در محلات میچرخیدم و بازیکنهای مستعد را میکردم و به ملوان دعوت می کردم از بهار۱۳۵۵ بازی دوستانه ای در روستای کولیور بندر انزلی برگزار شد که زادگاه پسر بچه ای پانزده ساله بود که سیروس نام داشت.محمد رضا مرادی که مربی استعداد یاب بود،سیروس پانزده ساله را به تمرینات تیم های پایه ی ملوان دعوت کرد.

در آغاز دهه ی شصت قایقران با پیراهن شماره ی ۹ ملوان در کنار ستاره هایی بازی می کرد که بعد از نسل طلایی دهه ی پنجاه ملوان، دوران باشکوهی را برای فوتبال بندر انزلی رقم می زند.

سیروس قایقران جزو فوتبالیست هایی بود که باید ده ها سال بگذرد تا ستاره ای نظیر او ظهور کند .تا اکنون هیچ یک از ستاره های ملوان پیراهن شماره ی ۹ را به تن نمی کنند .

بعمن صالح نیا که یکی از مربیان بزرگ فوتبال ایران است تعریف می کند: یک بار به سیروس گفتم می خواهی تورا برای ادامه ی فوتبال به خارج از ایران بفرستم؟ اما او جواب داد:هیچ جا برای من کنار این دریا نمی شود. من انزلی را با هیچ جا عوض نمیکنم.

تا به امروز هنوز که هنوز است مردم بر قایقش سولر می شوند یاد وخاطره ی سیروس آن قدر در قلب مردم زنده است که گویا ستاره ی فوتبال در ملاقات با مرگ هرگز غروب نکرده است.

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

فارسی نهم ، صفحه ی ۴۳

خود ارزیابی

۱.چه کسی استعداد سیروس قایقران را کشف کرد؟

جواب۱:محمدرضا مرادی

۲.مردم بندر انزلی چگونه یاد وخاطره ی سیروس را زنده نگه می داشتند؟

جواب۲:بر قایقش سوار می شوندّ

۳. عشق به وطن از کدام کلام سیروس استنباط می شود؟

جواب۳:هیچ جا برای من کنار این دریا نمی شود. من انزلی را با هیچ جا عوض نمیکنم.

نکته ی زبانی

آرایه ی جناس

آوردن دو یا چند کلمه که از نظر ظاهر و گفتار شبیه هم اند اما معنای متفاوت دارند .

جناس انواع مختلف دارد. جناس تام یا کامل و جناس ناقص

جناس تام یا کامل:به این صورت است که دو کلمه کاملا عین هم اند، اما معنی آن ها باهم فرق دارد. مثل:

_بهرام که گور می گرفتی همه عمر/دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

دراین بیت بین دو واژه ی گور جناس تام وجود دارد .گور اول به معنای گورخر و گور دوم به معنای قبر است.

_بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم/تا دیده ی من بر رخ زیبای تو باز است.

در این بیت بین دو واژه ی باز جناس تام وجود دارد. اولی به معنای نوعی پرنده و دومی به معنی گشودن است.

جناس ناقص: در جناس ناقص کلمات در ظاهر در یک یا دوحرف باهم متفاوتند ومعنی شان هم فرق می کند.

_علمی که ز ذوق شرع خالی است/حالی سبب سیاه حالی است

(حالی و خالی جناس ناقص دارند)

_بشنو از نی چون حکایت می کند/از جدایی ها شکایت می کند

(حکایت و شکایت)

گفت و گو

۱.درباره ی اینکه چرا هنوز مردم سیروس را از یاد نبرده اند با یکدیگر گفت وگو کنید.

جواب۱: سیروس جوان با استعداد و پاک شمالی بود که به شهر و دیار خود عشق می ارزید و برای شهر و مردمش افتخارات به یادماندنی به ارمغان آورد.

۲.درباره ی بازی های ماندگار سیروس قایقران در گروه ها بحث کنید.

جواب۲: یکی از بازی های ماندگارش پیروزی دو برصفر ملوان بر پرسپولیس در انزلی بود که در آن زمان با آن تیم طلایی شور زیادی ایجاد کرد و در خاطرها ماند.

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

فارسی نهم ، صفحه ی ۴۴

نوشتن

۱.میان کلمه های زیر متضاد ومترادف را مشخص کنید. _غروب، افتاب        متضاد

_ یاد،خاطره           مترادف

_ شکست،پیروزی    متضاد

۲.مفهوم جمله ی “ستاره ی فوتبال در ملاقات با آفتاب مرگ ، هرگز غروب نکرده است.” چیست؟

جواب۲: یعنی همیشه یادش در دل مردم زنده است و حضور دارد. گویی ازین دنیا نرفته است.

۳.تضاد را درجمله ی زیر مشخص کنید.

“……بازی های ماندگارش مانند پیروزی دو بر صفر ، پرسپولیس را در انزلی شکست داد.”

جواب۳: پیروزی ، شکست

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

فارسی نهم ، صفحه ی ۴۵

حکایت

بهلول هرگاه دلش می گرفت به کنار رودخانه می رفت و غصه هایش را به پاکی و طراوت آب میداد .روزی مشغول بازی با گل و لای کنار رودخانه بود و اشکالی روی آن می‌انداخت که ناگاه صدای پایی شنید. برگشت و نگاه کرد زبیده خاتون همسر پادشاه با یکی از خدمتکارانش به طرف او می آمد .خاتون رو به بهلول کرد و گفت چه می سازی ؟بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم .همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می‌کند ، گفت آن را می فروشی؟ گفت میفروشم!خاتون گفت :قیمتش چقدر است جواب داد ۱۰۰ دینار!خاتون گفت من آن را میخرم .بهلول پول را گرفت و گفت این بهشت مال تو قباله اش را که نوشتم آن را به تو میدهم. خاتون لبخندی زد و رفت . بهلول سکه‌ها را گرفت و راه افتاد. به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد ، با خیال راحت به خانه برگشت.زبیده خاتون همان شب در خواب وارد باغ بزرگ و زیبایی شد .در میان باغ با دیدنی های شگفت‌انگیزی روبرو شد. یکی از کنیز ها در همان باغ ورقی به او داد و گفت این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای . فردای آن روز خاتون خوابش را برای هارون تعریف کرد و هارون همان موقع به دنبال بهلول کسی را فرستاد هارون از بهلول به گرمی استقبال کرد و از او خواست از همان بهشتی که به خاتون فروخت به او هم بفروشد اما بهلول نپذیرفت و جواب داد : زبیده خاتون آن بهشت را ندیده  خرید اما تو می دانی و می خواهی بخری.

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

فارسی نهم ، صفحه ی ۴۶

شعر خوانی

هر چه گفتم جملگی از عشق خاست

جز حدیث عشق گفتن دل نخواست

حشمت این عشق از فرزانگی ست

عشق بی فرزانگی دیوانگی ست

دل چو با عشق وخرد همره شود

دست نومیدی از او کوته شود

گر در این راه طلب دستم تهی ست

عشق من پیش خرد شرمنده نیست

هوشنگ ابتهاج (ه.الف سایه)

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
error: Content is protected !!