جواب تمرین نگارش چهارم-درس هفتم:مهمان شهر ما
نگارش چهارم صفحه 44
1-ابتدا حروف جاافتاده را با مراجعه به متن درس بنویسید؛سپس آنها را به ترتیب حروف الفبا مرتّب کنید.
نشاط-خوشحال-انتظار-غوغا-چهره-پاکیزه-همهمه
انتظار-پاکیزه-چهره-خوشحال-غوغا-نشاط-همهمه
2-جدول زیر را با توجه به متن درس کامل کنید.
حرف | کلمه |
ط | نشاط-فقط-طرف-طلوع-خاطر-طول |
صـ ص | خلاصه-صدا-صبح-صورت-صبر-صف |
ظ | انتظار-لحظه-منظّم |
3-یک متن بنویسید و سه تا از کلمه های زیر را در آن به کار ببرید.
پسرک خود پسند،قدم هایش را به شکل خاصی بر می داشت و به سمت مدرسه حرکت می کرد.هم کلاسی هایش شتابان از کنار او می گذشتند و او بی توجه به آنان با خودکاری که در داشت ور می رفت.معلّم از پشت سر به او رسید دست خود را روی شانه پسر گذاشت و گفت:«پسرم خودبینی و تکبر آفت جان آدم است. سعی کن این ویژگی نامناسب را از خودت دور کنی.»
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
صفحه 45
1-کلمه ی موردنظر در هر بخش را پیدا کنید و بنویسید.
الف)حضور
ب)جمعیّت
2-جمله های زیر را با کلمه مناسب،تکمیل کنید.
استقبال-هجوم-مشتاقانه
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
صفحه 46
2-در جدول زیر هر کلمه با نشانه ی آخر کلمه ی قبل شروع می شود. با کمک کلمه های درس این کار را ادامه دهید و جدول را کامل کنید.
1- سیل 2-لا به لا 3-آماده 4-همه 5-هنوز 6-زود 7-دوست 8-تند
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
صفحه 48
الف)به یک گلدان گل با دقت نگاه کنید و یک بند توصیفی بنویسید.
گلدان قهوه ای رنگ کنار حوض خانه مادربزرگ،یکی از قشنگ ترین تصاویری است که از آن خانه ی قدیمی در ذهنم مانده است.گل های شمعدانی آن،در بهار و تابستان تقریبا هر روز صبح می شکفتند. قطره های آبی که بدلیل جنب و جوش فراوان ماهی های درون حوض به اطراف می پاشید،با قرار گرفتن روی گل های شمعدانی منظره ای بسیار خاص ایجاد می کرد.گاهی وزش باد شدید گل ها را روی زمین و داخل حوض می ریخت و به این ترتیب یکی از زیباترین تصاویر ممکن در حیاط خانه مادربزرگ شکل می گرفت.
ب)درباره ی کارهایی که در تعطیلات آخر هفته انجام داده اید،فکر کنید و یک بند روایتی بنویسید.
صبح زود،قبل از همه از خواب بیدار شدم.تصمیم گرفتم کمی متفاوت تر از بقیه آخر هفته ها باشم.بنابراین لباس هایم را پوشیدم و به سمت نانوایی به راه افتادم.بعد از گرفتن نان به خانه برگشتم.در این فاصله مادرم بیدار شده بود و باخبر از اینکه من برای گرفتن نان به بیرون از خانه رفته ام،صبحانه را آماده کرده بود.همراه با مامانم بقیّه ی اعضای خانواده را صدا زدیم و همگی سر سفره نشستیم و همزمان با خوردن صبحانه لحظات قشنگی را تجربه کردیم.